Novelstory1

Novelstory1

این وبلاگ رمان و داستان و کلی ماجرای فوق العاده دارد که اگر بیاید و وب مارا دنبال کنید بهترین چیز هارا می‌بینید.

رمان مامور های لجباز پارت۳

رمان مامور های لجباز پارت۳

Armita shameli 💜🩵💎💚 Armita shameli 💜🩵💎💚 Armita shameli 💜🩵💎💚 · 1402/06/12 10:37 ·

سلام خوبین بدون حرف برید ادامه ی مطلب که خیلی کار داریم.

💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚

خلاصه ماهم مجبور رفتیم کارهامون رو انجام دادیم یه دست هم حلقه به عنوان نامزدم گرفتیم و با خانوادمون خدا حافظی کردیم و راه افتادیم.

توی هواپیما به سمت نشستن رو صندلی هامون بودیم که من گفتم میخوام سمت پنجره بشینم ولی آرشام از لج من دوید سمت پنجره و گفت:هرکی زود تر بشینه.

خلاصه چند ساعتی از پرواز می‌گذشت که برامون نوشیدنی آوردن و آرشام فقط یه آب برداشت داشتیم نوشیدنی می‌خوردیم که من برای تلافی صندلی سمت پنجره  آروم لیوان رو خم کردم روش و ریخت رو لباسش بعد برگشتم گفت:ای وای ببخشید یه لحظه از دستم ریخت.

💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚

اگه منتظر پارت بعد هستید پس همین الان کامنت و لایک بیاد رو صفحه.

شرط پارت بعد:این پارت شرط نداره. 

رمان مامور های لجباز پارت۲

رمان مامور های لجباز پارت۲

Armita shameli 💜🩵💎💚 Armita shameli 💜🩵💎💚 Armita shameli 💜🩵💎💚 · 1402/06/02 11:48 ·

سلام جیگرا بدون حرف برید سراغ پارت بعد

💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚

از زبان ساشا*

اون پسر یه طوری بود و دعا دعا میکردم تا با اون به ماموریت نرم ولی سردار چیز دیگه ای رو رقم زد و گفت:ساشا و آرشام باهم به طور نامزد به آمریکا میرن و پرواز فردا هست پس باید امروز کاراتون رو انجام بدید.ما شروع کردیم:

ساشا:نه سردار خواهش میکنم من رو با این پسر نندازید.

آرشام:نه که من خیلی دوست دارم باهات بیام😒

سردار:بس کنید دیگه!هرچی من گفتم هست.😡

رمان مامور های لجباز پارت ۱

رمان مامور های لجباز پارت ۱

Armita shameli 💜🩵💎💚 Armita shameli 💜🩵💎💚 Armita shameli 💜🩵💎💚 · 1402/06/01 12:12 ·

سلام بچه ها این رمان عالی هست و اولین رمان این وبلاگ هست پس بیاید و بخونیدش👇

💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚

من آرشام هستم و ۲۷ سالمه و با خانوادم توی پاریس زندگی میکنم.من مامور مخفی هستم و دارم میرم به اداره چون جلسه داریم.من رسیدم به اداره و یه دختر دیدم که شکل معتاد ها بود زود اسلحه رو گذاشتم رو سرش و بردمش پیش سردار ازش پرسیدم این کیه و در جواب اومد:این ساشا بهترین مامور مخفی زن این شعبه هست.

پس اسمش ساشا بود.رفتیم توی اتاق و سردار گفت:دوتا از مامور های زن و یکی از مامور های مرد در نقش زن و شوهر به آمریکا میرید............

💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚

بچه ها قول میدم پارت بعد بیشترش کنم. امیدوارم خوشتون بیاد.

شرط پارت بعد:شرط نداریم💚